همه مان مثل یک شیشه ایم که کودکی از روی کین سنگیرا بهرویش کوبیده است.هزار تکه شدیم و جرات وتوان فرو ریختن نداریم!آخ که قرار نبوداین روزها اینگونه شوند !این کابوسی که از دامان ما پاک نمی شود تاهمیشه زمان مارا خواهدبلعید!
بگذار یکبارهم جای امیدمن از نا امیدی و چاهی عمیق بی بالا آمدن حرف بزنم.نشان دهم که می توانم آنگونه بی امید شوم که درد سینه ام ,تپش های تلخ قلبم جای کاهش افزایش بیابند.یکبار هم بگویی:بدبینی تابه این حد!!
دلم می خواهد هزار تکه ام فرو ریزد.فروریزش!
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۱/۲۵ ساعت 22:0 توسط wanderer
|