سکوت پوست تنم را پوشانده است.یک گردان آدم در زیر این پوست جایی میان مغز و پوست سر در حال حرف زدنند.

انقدر پر حرفن که دلت می خواهد همه شان را خفه کنی.یا در دلت آرزو کنی کاش یکی مبصر میشد فریاد میزد:ساکت!

یکی : هی هی عجب کاش موج سبز سبزیش رو تن همه بمونه.یه جورایی  نمام افراد جامعه به آگاهی برسند تا حرکت دست یه عده نیافته که آگاهن و بقیه توده شن دنبال سر اینا و بشن فاعل کلی نظریه انقلابات که آره توده  دنبال رهبره .انقلاب میکنه و میشینه و بی خیال همه چی میشه!!!

 

دومی : آخ کاش خالد حسینی یه جایزه ویژه میگرفت فقط محض خاطره یه عبارت تو بادبادک باز،دزدی بدترین گناه دنیاس.وقتی مردی را می کشی حق زنی را برای داشتن شوهر دزدیده ای.حق بچه ای را برای داشتن پدر دزدیده ای.وقتی تقلب میکنی حق را از انصاف دزدیده ای.وقتی دروغ میگویی حق کسی را برای دانستن حقیقت دزدیده ای!!!!آخ کجاست ببینه یه جا با یه حرکت همه ی حقها دزده میشن!

اون یکی لم داده یه گوشه .میون دندوناش یه شاخه گذاشته میگه:آری اگر دین هم برای حفظ قدرتت بکارمی آید خود را حامی دین نشان ده.گناه که میکنی در خفا! در آشکار زاهد و پرهیزگار باش.نخواه که مردم دوستت بدارن بگذار از تو بترسن که عشق بخت است و در دست تو نیست و قدرتت را محدود میکند.کاری کن که به حکومت قبلی راضی شوند!قال جناب ماکیاولی!یکی مسیج بده به دیار باقی بگه جناب شاگردات هنو رو زمین همون مدلی حکومت میکنن!اونقدر که اگه مدرسه دشتی شاگرد اولت مال ما بود!

این یکی چهار زانو نشسته .رفته تو تمرکز:میدونی مشکل کجاست؟تو عقده هاست!تظاهر ما واسه اینکه عقده نداریم.برچسب کردن ویژگیا،اشتباهات و گند بودنامون به دیگران و نورانی دیدن خودمون!

یکی   تکیه داده به دیوار میگه:همه همینیم!یه نگاه به خودت کن!

پ.ن: با تشکر از دروس این ترم!ین جزوها بدرد یه جا باید می خورد وگرنه از وقت گذاشتنام شرمنده میشدم!

حنجره در حسرت صدا جان داد

من در حسرت باور پاکی تو!!!